در غمی که اشک نیست، در شادی که لبخند نیست،
در بغضی که ناله نیست، در دردی که آه نیست،
احساس کجاست؟
در احساسی که حس نیست، در دلی که عشق نیست،
در دوستی که محبت نیست، در صداقتی که راستی نیست،
زندگی کجاست؟
در زندگی که هدف نیست، در هوایی که باد نیست،
در خاکی که آب نیست، در باغی که گل نیست،
انسان کجاست؟
در انسانی که هیچ نیست، در سفره ای که نان نیست،
در زمینی که جا نیست، در دنیایی که رحم نیست،
مرگ کجاست؟
آدم هزاران متر زیرِ خط فقر باشه،
اما یه میلیمتر زیر خط فهم نباشه ...!
کاش میفهمیدی....!
من بودم که به غرق شدن ایمان داشتم ...
دریا بی گناه بود .......